*ما از سفربرگشتیم*
سلام خوشگل مامان،الان که مینویسم،دو هفتس که از سفر برگشتیم،سفر خیلی خوبی بود و کلی خوش گذروندیم،ازحرم و هال و هواش هم هر چقدر بگم،کم گفتم که چقدر لذت بخش بود،شب رو نیشابور بودیم و صبح زود راهیه مشهد شدیم،جاده مه بود و من و بابا فقط جادرو میدیدیم و یه حال و هوای خاصی بود،تا رسیدیم رفتیم حرم،حیاط حرم مه آلود بود،روحم تازه شد و از خوشحالی پر درآوردم،تو چند روزیکه مشهد بودیم چندین بار رفتم حرم،شب آخر هم باهم کلی تو حیاط و داخل حرم چرخیدیم و کیف کردیم،شما با بچه ها دوست میشدی و خوراکیاتو بهشون میدادی و میبوسیدیشون،از بس مهربونی عشقم،اینم بگم شیطنت هم داشتی،مخصوصا وقتی داخل ماشین بودیم یهو میخواستی بری بغل بابایی که نمیشد،منم با عروسکات(پریسا و ملیسا)سرگرمت میکردم،تو لابی هم که تا میشستیم شما یه جا بند نمی شدی و همش دنبالت بودیم تا خرابکاری نکنی،دوبار ظرف شکوندی با این حال،یه بار وقتیکه نسترن دوست گلم اومد هتل دیدنمون براش چایی سفارش دادیم شما نلبکی رو شکوندی،یه بارم لحظه ی ورود به هتل،تا شربت آوردن برای پذیرایی شما دستت خورد به لیوان و شکست،فدای سرت،آها دوست بابایی و خانمشون هم مشهد بودن و تایم صبحانه و غذا بیشتر باهم بودیم،حرمم باهم رفتیم و یه بارم دور زدیم 6 تایی ههه،دوستامون خیلی خوب بودن و خوشحال شدیم که باهاشون هم سفر بودیم،موقع برگشت کلی گریه کردم و انگار دلم رو تو همون حرم و حیاطش جا گذاشتم،خدا رو شکر میکنم که لحظه های خوب سفر به مشهد رو قسمتمون کرد،دست بابا سعید مهربونم درد نکنه
سقا خونه
اینم عکسات تو لابی
قربون قد و بالای کوچولوت برم که داری قدتو بلند میکنی نقشه مشهد رو ببینی
اینجا هم از معدود وقتایی بود که نشسته بودی رو صندلیت وگرنه بقیه تایم ها که برای غذا میرفتیم داخل سالن رژه میرفتی،حتی صبحانه ها