*تعطیلات تابستونی 94*
سلام به دخمل یکی یه دونم آنیتا خانم،عزیز دلم یه سفر یه هفته ای خیلی خوب رو گذروندیم،رفتیم گرگان(آق قلا) پیش دوستای ترکمن خیلی خیلی مهمان نواز و مهربونمون،سه روز اونجا بودیم،معمولا دوسال یه با رمیریم پیش دوستای گلمون،شما باهاشون خیلی راحت بودی و خندم میگرفت از دست شما که انقدر احساس راحتی میکردی،حتی از در مهمان وارد نمیشدی،از در خودشون میرفتی،هر چی هم میخواستی بهشون میگفتی،اولین جایی بود که انقدر راحت بودی و خداییشم خیلی خانم بودی عسلم،خیلی خوش گذروندیم،رفتیم جنگل ناهارخوران،بندر ترکمن،مرز اینچه برون یا همون مرز ترکمنستان،بهم عادت کرده بودیم و شما هم با ماریا جون دخترشون خیلی جور شدین،اگرچه زبون همو نمیفهمیدین،ماریا ترکمنی حرف میزد شما فارسی،بعد از اونجا برگشتیم ویلا و ستاره جونینام روز بعدش به ما ملحق شدن و با هم دریا و جنگل رفتیم و خوش گذروندیم،فقط شب آخر شما رو پشه زد و تا صبح هر دو خوب نخوابیدیم،یه چیز جالب اینکه شما تو گرگان به ماریا میگفتی ستاره وما همش میگفتیم ماریااا،تو شمال برعکس بودی به ستاره میگفتی ماریا و ما میگفتیم ستارهههههه،جالیب تر که به مامان ماریا میگفتی مامان ستاره و بر عکس ،روز آخرستاره اینا رفته بودین،بابایی هم خوابیده بود که برای رانندگی شب اماده بشه،دوتایی رفتیم جاده و قدم زدیم تا مغازه که برات خوراکی بخرم،منظره ی خیلی قشنگی بود،دیدن جنگل و سرسبزی و مه بالای جنگل خیلی رویایی بود و از دیدنش لذت بردیم و نفس کشیدیم،تو راه برگشت هم شبنم میومد و زیبایی جاده رو صد چندان کرده بود،اول از خدای مهربونم ممنونم و شکر میکنم که تن سالم و دل خوش داد بهمون که کلی کیف کنیم،بعد هم از همسر مهربون و عزیزم که بهترین بابای دنیاس ممنونم و از خدا میخوام سایشو از سرمون کم نکنه،خدا رو شکر و شکر و هزاران شکر
اینجا لباس محلی تنته خیلی خوردنی شدی
آنیتا جون و ماریا جون
بابایی و آنیتا کنار آقا گاوه
گلم جلوی گلفروشی
عکسای نوشهر
در ادامه مطلب
ساحل علیرضا
آنیتای من وستاره جون
اینجا هم با هم رفته بودیم پیاده روی تو جاده
مامان مهناز وآنیتا سوغات شمال به دست