میس آنیتامیس آنیتا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

*سفید برفی*

*مامی حالش بدشد و رفتیم اولین مسافرت با آنیتاجونم*

1392/1/20 16:55
نویسنده : mami mahnaz
218 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزدلم دلدردات زیاد بود و بی قراری میکردی,من و بابا خیلی خسته میشدیم و طاقت درد کشیدنتو نداشتیم,روزای سختی بود,1شب واقعا حال مامی بد شد,احساس خفگی می کردم  وبی قرار بودم,با اینکه طاقت 1لحظه دوریتو ندارم به بابا گفتم شما روبردخونه ی عمه ومنوبرد دکتر,عمو مادرجون رو هم آوردپیشم,متاسفانه دکترگفت دچارافسردگی بعداز زایمان شدم,شما 1ماه شیرمامی رو نمیخوردی این موضوع بیشتر ناراحتم میکرد و روحیمو ضعیف کرد,چند روزی رو رفتیم خونه ی خاله مصی استراحت,خاله شما رو نگه میداشت و من و بابا استراحت میکردیم,خیلی وقتا گریه میکردم با گریه هات,بابا پیشنهاد داد بریم شمال تا آب و هوام عوض شه,وقتی راه افتادیم شما شروع کردی به گریه میخواستیم برگردیم که ساکت شدی,شب راه افتادیم وصبح زود رسیدیم ویلای بابا بزرگ,خواستیم استراحت کنیم اما شما نذاشتی عصر تصمیم گرفتیم  برگردیم چون مطمئن بودیم شبم نمیزاری بخوابیم,گفتیم بریم که صبح واکسنتو بزنیم,ازجاده چالوس راه افتادیم جاده پرازبرف بود,وسط راه جاده بسته بود لودر اومد راه رو باز کرد و ماشینا راه افتادن,برگشتیم خونه ی مامانی و ازخستگی غش کردیم,دست بابای مهربون درد نکتنه که به فکرمابود,دخترگلم با وجود همه ی سختیا عاشقتممممممممم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به *سفید برفی* می باشد