میس آنیتامیس آنیتا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

*سفید برفی*

*ببخش که کم مینویسم برات*

1393/5/25 3:46
نویسنده : mami mahnaz
253 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر قشنگم،بخاطر اینکه شما اجازه نمیدی بیام پای لپ تاپ و کلا سرگرم شمام وقت نمیکنم بیام و برات بنویسم شرمنده،بگذریم،بزار از شما بگم که چقدر شیرینتر شدی،از اونجا که دخترا بابایی هستن شمام بابایی هستی و یه دلبرایی میکنی که نگو،به بابا میگه بابا جو یا بابا جی،جدیدا یاد گرفتی هرچی میخوای با اشاره میگی بده،عاشق باب اسفنجی  هستی،لباسشو وقتی برات گرفتم بال در آوردی و تا خونه بغلت کردی و وقتی  بردمت حمام از ذوق پوشیدن لباسش زود اومدی،وقتی خواستم بشورمش از دستم میگرفتی،هیچ وقت نشده پنج مین تی وی ببینی اما وقتی باب اسفنجی باشه زل میزنی به تی وی و تکون نمیخوری،عروسکه بابتم بغل میکنی و بهش میگی باب،عاشق پاستیلی،ژله هم دوست داری،خیلی نا آرومی و یه جا بندنمیشی،حتی وقتی میبریمت پارک هم آروم نداری،از تاب میخوای بری سرسره از سرسره  الاکلنگ کلا تکلیفت با خودت معلوم نیست شیطونکم،قرطی تر شدی و هم میخوای نانای بزاریم،داخل ماشین باشیم بیشتر عقب میشینم باهات از بس جلو تکون میخوری،بیشترم دوستداری رو پاهام وایسی و قر بدی و منم طبق معمول دست بزنم برات،هرجایی بریم گروه میشیم و مجبور میشیم به امر شما دست بزنیم و شما نی نای کنی،کنار همه اینا خیلی وقتا که نماز میخونم میای کنارم و سجده میری و مهر رو میبوسی فدات شم همه جوره عشقی،بغل غریبه ها نمیری و اخم میکنی،و بقیه میگن چه بد اخلاقه اما باخودمون خیلی خوش اخلاقی،جدیدا یاد گرفتی اسم خودتو کامل میگی،وقتی میخوای بفهمونی که فلان چیز برای منه میگیری و میگی آنی،کلا کلمه ی آنی و نه رو زیاد میگی،اگه از خواب پا شی و من نباشم کنارت برای اینکه بفهمونی بیدار شدی میگی مامان آنی آنی منم سریع میام پیشت و غرق بوست میکنم،غذا خوردنت یه مدت خوبه یه مدت بد که الان غذا خوردنت بده و خیلی باید تلاش کنم تا بخوری،جایی نمیزارمت بمونی چون دلم میمون پیشت و نمیخوام به کسی زحمت بدم،دوست دارم مادری کنم برات،یکی دوبار که مجبوری گذاشتمت پیش عزیز همش گفتی مامان  حتی بابا هم نتونسته ارومت کنه چون غلقت فقط دست خودمه،خوابت یه مدت شدیدا بد بود،تا 4 بیداربودی الان خدا رو شکر تا 1 میخوابی،البته اینم بگم از هفت یا 8 به بعد اصلا نباید بخوابی حتی 10 دقیقه چون دیگه نمیخوابی تا جاییکه هم خودت هم ما رو کلافه میکنی،روزام یکی دو ساعت میخوابی،امیدوارم خوابت منظم شه،جدیدا به من و بابایی حسودی میکنی نمیزاری دستای همو بگیریم یا خیلی عشقولانه کنار هم بشینیم باید فاصله رو رعایت کنیم خخخخخخخخ،از اینکارت خندم میگیره،کلا به بابایی و من حساسی نباید کسی باما صمیمی بشه،گاهی هم به عمه یا بقیه حساس میشی میخوای  همه فقط مال شما باشن،بابایی شما رو زیاد میبره پارک اما همیشه بهش میگی بابا ددر،با من باشی آرومتری بابا باشه کولی تر میشی خخخخ،خلاصه اینکه عشق بودی عشق تر شدی،بازم میام و میگم تا بعدا بخونی و بدونی از خودت،فدات بشم نفسم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به *سفید برفی* می باشد