میس آنیتامیس آنیتا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

*سفید برفی*

غصه ی سفرعمو ودلتنگی برای بابا

1391/11/23 6:12
نویسنده : mami mahnaz
228 بازدید
اشتراک گذاری

امروزعمومحمداومد وخبربدی روبه باباداد،وقتی بابا اومدبالا زد زیرگریه،متاسفانه عموجلال دوست وفامیل بابا توجاده تصادف کرده بودورفته بودپیش خدا،چه خبروحشتناکی بود،باباتوبغلم کلی گریه کرد،وقتی آماده شدکه بره همدان دل تو دلم نبودوبیقراربودم،از1طرف واسه جلال ناراحت بودم دلم واسه جوونیش و ناکامیش میسوخت،از1طرف چون با بابایی همه جاباهم میریم طاقت دوریشونداشتم قرارشدتاشب برگرده،غروب زنگ زدوگفت به خاطراینکه ختمش فرداست مجبوربمونه،کلی گریه کردم آخه هم خودم آروم نبودم هم بابا دوست داشتم باهم آروم شیم،شام خونه ی خاله معصومه دعوت داشتیم عمو مارورسوند من تارسیدم رفتم اتاق وتاآخرشب گریه کردم به اصرارخاله شام خوردم دلم آروم نبود،تاصبح بیدارموندم از ناراحتی،خداعموجلالوبیامرزه وروحش شاد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به *سفید برفی* می باشد