میس آنیتامیس آنیتا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

*سفید برفی*

*چه خبر از پرنسس آنیتا 2 *

1392/8/26 16:47
نویسنده : mami mahnaz
243 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر قشنگم مامی رو ببخش که دیر وبلاگتو آپ میکنه، بیشتر سرگرم شمام ودیگه اینکه همیشه  به نت دسترسی ندارم،راستی تبلتم که بابا روز زن کادو گرفته بود خراب شد و دیگه درست نمیشه و مامی خیلی تباتشو دوست داشت و ناراحتهل،بابایی قول داده که تا عید برام لپ تاپ بخره وبنابراین این مدت کمترمیام نت،بگدریم از عروسی فهیمه بگمآنیتا که خیلی خوب بود وخوش گدشت وشما خانم بودی عرسکشون هم کلی کیف داد چون ماشینای همراه عروس داماد زیاد بودن ومسیر طولانی بود،شما هم داخل ماشین باوجود سروصدای ضبط و صدای ما لالا کردی،اما قبلشو بگم که مامی وقت آرایشگاه داشت که با خاله ها بره اما شما انقدر نق زدی و گریه کردی که نرفتم وبابا رفت موژه خرید وبرام چسبوند وباکمک خاله میکاپ کردیم وموهامودرست  کردم خلاصه  راضی بودم،بعد از عروسی هم رفتیم خونه بابابزرگ و شما وهلیا و آرین تازه بازیتون گرفته بود و خونرو گذاشتین سرتون ماشاللههههه به اینهمه انرژی،اما بعدش  شما سرماخوردی و باز غرغروشدی و همش گریه میکردی،بابایی هم شبکار بود وشماتاصبح مامی رو اذیت میکردی وشیرنمیخوردی و نمیخوابیدی،چشمتم باد کرده بود و یه چیزایی ازش میومد،حال منم تعریفی نبود،جز خونه ی خودمون باشیم شمااذیتت بیشترمیشه ترجیح میدم اینجوروقتا تو خونه باشم،1 شب که خیلی بیتاب بودی و گریه میکردی آنیتابغلت کردم وبرات لالایی و آیت الکرسی و حمد وسوره و والعصر خوندم و شما ساکت شدی و خوابیدیآنیتا،آقای دکتر یزبک دکترهم به شما شربت وپماد و قطره داد وچندروزبعد خداروشکر خوب شدی،از تغیراتت بگم که هرروز شیرین تر میشی،بای بای میکنی،از خودت کلی صدای جدید درمیاری،پوه پوه میکنی،عاشق اینی که با موبایل بهت عکس نشون بدم،میخوام ببرمت بیرون همش میگی دد دد،یاد گرفتی بوس کنی البته فقط بابا سعید و مامیرو،همچنان آویزون مامانی هه هه،از شعرای پرشین تون خوشت میاد ومن برات چندتاشو ضبط کردم وبا دیدنشون ذوق میکنی،تبلیغ بالا بالا و رباط کوچولوی منو خیلی دوست داری،از بازی قایم موشک لذت میبری،دوست داری جلو مبلی رو بگیری و همونجا بایستی ومن بیشتر تو اون حالت بهت غذا میدم،خدارو شکر مشکلی با غذا خوردنت ندارم وخوب میخوری وهمش میگی به به،وقتی مریض میشی هیچی نمی خوری و اشتهات کم میشه که طبیعیه،اما مامی همیشه باشیر خوردنت مشکل دارم وچه شیر مامی چه شیرخشک رو بد میخوری گاهی گریم میگیره،بایدم حتما خواب باشی تا شیربخوری،اینروزا یاد گرفتم با وجود شما به کارای خونه وبه خودم  برسم وبیشتر غذا درست میکنم و کمتر غذای بیرون میگیریمآنیتا،البته گاهی موفق نیستم اما تقریبا موفق شدم،کلا بچه ی نا آرومی هستی اینو همه میگن،خوب این شرایط منو سخت تر میکنه و طبیعیه که گاهی خستگی فشار بیاره،خداروشکر سالمی که انقدر پر جنب و جوشی،خیلی هم باهوشی ماشاللههههههههههه،بابایی خیلی کمکم میکنه اما سختیه بیشتر با مامی هستش،واقعا به خودم تبریک میگم که 1 بچه ی شیطون رو بزرگ میکنم و مثل دسته گل نگهش میدارم و کلی مواظبم و همه کاراشو با عشق انجام میدم،دخترم همه از مامی انتظار دارن ومامی سعی میکنه همرو راضی نگه داره اما دختر قشنگم شماهم یادت بمونه آدما نمیتونن همرو راضی نگه دارن پس از زندگیت لذت ببررررررررآنیتا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به *سفید برفی* می باشد