*از آنیتا بگم*
عشقم اینروزا خیلی بانمک شدی والبته خیلــــــــــــــــی هم شیطوندیوار خونه ی مامانینا رو با انگشتای کو چولوت چند تا سوراخ کردی وای وای چه کار بدی،از 1 طرفم خندم میگیره،دایی علیرضا به شوخی میگه تو زندان بودی دیوار وسوراخ میکردی میومدی بیرون هـــــــه هـــــــه،از خنده هات بگم که خیلی با نمکه وقتی میخندی دندوناتو نشون میدی موش کوچولو میشی،از مریض شدن دوبارت بگم که خیلی سخت بود و کلی اذیت شدیم،یه شب هم تب کردی شدید تا صبح کنارت بیدار بودم بابایی هم شبکار بود،دکتر گفت که نباید ببوسنت چون مریضی رو از یه نفر که سرما خورده گرفتی اما مامی خیلی سخته به بقیه منظورمو بگم چون بد برداشت میشه اما تاجاییکه میشه میگم،وقتاییکه مریضی اگه خونه نباشیم هم خودت کلافه میشی هم من بیشتر دوست دارم اینجور وقتا خونه باشم،هواهم اینروزا آلودس و بیشتر بچه ها مریضن و امیدوارم همه خوب شن،الان خدارو شکر بهتری گلم،اصلا طاقت دوریتو ندارم و همیشه کنارت میمونم،چند روز پیش با بابایی رفتیم خرید به پیشنهاد بابایی گذاشتمت پیش مامانی و خاله نبودنت سخت بود انگار نفس نمی تونستم بکشم،خودمم خیلی به مامانی وابسته بودم و همه جا کنارش بودم حالا هم به شما و بابایی،میدونم کساییکه به هر دلیلی میرن سرکار چقدر دلتنگ بچهه هاشون میشن،بگذریم اینروزا بیشتر خونه اییم و بیشتر وقتا با شماهستم،شما هم به مامی خیلیــــــ وابسته ای و همیشه دنبالمی،همچنان تو کار متراژ خونه ای البته با سرعت بیشتر،برنامه های شبکه ی ام بی سی رو هم خیلی دوست داری مخصوصا شعرای بارنی و بیبی باب رو،شعر حسنی رو هم خیلی دوست داری،تقریبا همه شعراتو حفظم از بس گوش دادم هـــــه هـــــه،راستی عمو محمد جون رفته بود کربلا اومد شما عمو رو خیلی دوست داری و براش ذوق میکنی،تو مهمونیش خیلی بیتابی کردی و اذیت شدی،بمیــــــــــــــرم برات،خلاصه خیلی روزای سختیه همه جا باید دنبالت باشم،مواظبت باشم،با شما بازی کنم و با ینهمه کلی کار خونه انجام بدم و... اما یه جیز میگم که از ته دلمه همه ی خستگیا فدای یه تار موت چون عزیزترینی و نمی دونم وقتی شما نبودی چطور زندگی میکردم
اینم موش کوچولوی من