*بوي عيدي*
سلام عشقه ماماني،بعد يه مدت اومدم برات بنويسم،اول از عيد وحال وهواش ميگم،روزاي قبل سال تحويل رو همش توخريد و آماده كردن هفت سين واينابوديم،روزاي خيلي قشنگي بود،تايكساعت قبل سال تحويلم مامي سرپابودوكارميكرد،شماهم بيداربودي ونميزاشتي من وبابايي راحت بشينيم سرسفره وقرآن بخونيم،سال كه تحويل شد،آهنگ گذاشتيم وشماتازه نصفه شبي زده بودي توكار رقص ههههه،خلاصه خواب تو كارت نبود،ازفرداشم كه ديدوبازديد عيد شروع شدوازروز پنجم بادوتاعموهام و دايي محمداينا رفتيم شمال ويلاي عزيزاينا،صبح روزحركت شماتاچشاتوبازكردي گفتي بريم درياهههه خيلي بامزه گفتي ب اون قيافه خوابالو،تو راه خيلي خوش گذشت،سفر خوبي داشتيم،يه عصر رفته بوديم ساحل عليرضا وهوا سردبود،اولش من پي...
نویسنده :
mami mahnaz
18:14