*یه قدم جلو(جدا کردن جای خواب دخمل)*
سلام گل قشنگم،وقتش رسیده بود که جای خوابت جدا شه و شما تشریفتونو ببری داخل تخت خودت بخوابی ،راستش برای من کنار اومدن با این موضوع سخت بود،چون عادت داشتم کنارم بخوابی و صدای نفساتو بشنوم،اگرچه تا صبح کلی نغ میزدی و ِّا میکوبوندی و اصلا خوب نمیخوابیدم اما برام سخت بود،هفته ی شبکاریه بابایی اینکارو شروع کردم و چند روزی رو مهمان اتاقت بودم تا به اتاقت عادت کنی،شب اولی که اومدم اتاق خودمون بابا که خواب بود جای خالیتو نگاه کردم و کلی گریه کردم الان یه ماهی هست که داخل اتاق خودت میخوابی و من نصفه شبا بهت سر میزنم،با هر صداات هم مثل فنر ازجا میپرم و در خدمتگذاریت حاضرم عشقم،خلاصه که تا اینجا خوب ّیش رفته،ان شالله تا آخرش همینطور...
نویسنده :
mami mahnaz
23:45